درک معصومیت
امشب با مهراد نشستیم پای کامپیوتر که وبلاگش رو چک کنیم بعدش رفتم تو وبلاگ باران ............. بدون اینکه چیزی بگم ..................مهراد با دیدن عکس بالای وبلاگ باران که مال بچگیهاشه گفت : مامان یادته رفتیم خونه باران و بعدش توضیح داد که اونجا چیکارا کرده...............خیلی برام جالب بود که بعد از تقریبا 5 ماه یادشه و تازه اون عکسو شناخته که مال بارانه بعدش رفتم برای مهراد غذا بیارم و مهراد داشت توی وبلاگ باران می گشت و عکس بیماری ناشناخته ی معصومه رو دید و دیدم که تو چشماش اشک جمع شده و داره می گه نی نی اوف شده ............باباش گمش کرده و همینطور حرف می زد و گریه می کرد بچم خدایا شکرت که سلامتی رو نصیب فرزندان ما کردی ............وا...